جاده ی مبهم خاطرت تلخم را درین نیمه راه می نگرم و سکوت می کنم ‼
قطره های نقره ای اشک هایم را هنگام خشم لمسیده و سکوت می کنم ‼
مرغ خسته ی حسرت دستانم را در آغوش می گیرم و سکوت می کنم ‼
دلبستگی های فریبانه ی شهر را نظاره کرده و سکوت می کنم ‼
آن گاه که در قیل وقال مردم شهر گم می شوم ، سکوت می کنم ‼
ناز و کرشمه های کودکانه ام را به تاراج سیمرغ می گذارم و باز سکوت می کنم ‼
ستاره ی امید را در هاونگ لیلی کوبیدم و سکوت کردم
تا شاید از خرده هایش باغچه ای پر از مریم یاس را روی صفحه ی سپید چشمانم نقاشی کنم
در پایان نیز مطمئن باش نقش تو را با رنگ سکوت رنگ آمیزی می کنم...
باز سکوت می کنم....
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : شنبه 26 اسفند 1395 | 23:56 | نویسنده : هادی عزیزی |